محل تبلیغات شما

 

سفرنامه کرمان رو با تاریخچه مختصری از پیشینه کرمان شروع می‌کنم.

این پهناورترین استان ایران که با داشتن شش گوهر تاریخی، بیشترین سهم از آثار ثبت شده ایران در یونسکو را از آن خود کرده است و بخش بزرگی از تاریخ ظلم و محاصره و غم را به دوش می‌کشد. سعی کردم در تاریخچه از آثار "باستانی پاریزی" استفاده کنم که انحراف کم باشه. در عصر سلطنت شاه عباس اول صفوی، كرمان یكی از ایالت‌های ایران بود. در دوره فرمانروایی كریمخان زند، دارالامان كرمان» نامیده می‌شد. در زمان سلطنت شاهان قاجار، همراه با بلوچستان یكی از ایالت‌های ایران بود. در دوره رضاشاه پهلوی، مجموعه‌ای از ایالت‌های فارس، كرمان، یزد و هرمزگان كنونی، استان جنوب نامیده شدند و اندكی بعد با برخی تغییرات در محدوده آن، استان هشتم نام گرفت و بالاخره در 1339، استان كرمان به مركزیت كرمان و با همان نام تاریخی خود در تقسیمات كشوری ایران، جای گرفت.

 

نام ایالت کرمان در کهن‌ترین متون جغرافیای تاریخی همراه با مکران و کوهستان یاد شده است. به نقل از حمزه اصفهانی کرمان را اردشیر ساخت و آنرا "بِه اردشیر" (جای نیک اردشیر) خواند. اعراب "به اردشیر" را "بهر سیر" یا "بهدسیر" و "بردسیر" یا "بردشیر" تلفظ کردند. ایرانیان این نام را "گواشیر=کوه اردشیر به تعبیری" نامیدند.

کرمان در کتیبه‌های داریوش نام ناحیه‌ا‌ی است که چوب یاک از آنجا برای کاخ‌های هخامنشی تهیه می‌شود. نوشته‌های یونانی هم آن را کرمان خوانده و مردم کرمان را تیره‌ای از پارسیان گفته‌اند. "کِرمن" -از ریشه کِر به اوستا به معنی کار و کوشش و وظیفه و نیز کارکن و کوشاست. "کرمینه" به معنی ماهر و استاد، و "کرمان بندا" به معنی کاربنده یا وظیفه‌شناس است. ریشه‌ دیگر "کِر" به معنی بریدن و کشتن و جنگیدن نیز است و می‌گویند واژه‌های کارد، پیکار و کارزار نیز از آن است. اگر چه کرمان در گذشته نام‌های دیگری چون بوتیا، کرمانیا، گواشیر و . داشته، اما در مجموع نام کارمان مشتق از کار به معنی تلاش و سازندگی، و مان به‌معنای محل و مکان می‌باشد.

 

تاریخ کرمان:

در ادامه توضیح می‌دم که تمدن کهن کرمان رو تا شش هزار سال تخمین زده‌اند. اما من از 2500 سال پیش شروع می‌کنم و تا جاییکه بتونم در هر دوره از آنچه بر سر کرمان آوردند نقل قول می‌کنم. و اما شروع تاریخ‌نامه کرمان:

هخامنشیان: در لوحه زرین تخت‌جمشید نوشته شده است: چوب ساختمان‌های کاخ تخت جمشید را از کرمان آورده‌اند» و در فرمان داریوش برای ساخت کاخ شوش هم به این موضوع اشاره شده است. در کتیبه داریوش بزرگ در کاخ آپادانای شوش کلمه‌ "یاک" نوشته شده که نام چوب درختی بوده که برای استحکام بنای ساختمان‌ها (شاید همان کاخ) به کار می‌رفته و محل تهیه این چوب کرمان ذکر شده است. در کتیبه‌های هخامنشی ظاهراً مقصود از کلمه کارمانیا همان کرمان است.

سلوکیان: در پایان حکومت هخامنشیان، ایالت کرمان هم مورد تهاجم اسکندر مقدونی و سپاهیانش قرار گرفت. توقف دو ماهه اسکندر مقدونی خسارات سنگینی بر کرمان و مردمانش وارد آورد. مورخان یونانی –همچون هرودوت- که قبل از میلاد مسیح می‌زیسته‌اند در تشریح سفر بازگشت اسکندر مقدونی پس از فتح هند نوشته‌اند اسکندر مقدونی سرزمین کرمان را برای تصرف هندوستان پیمود. هنگام مراجعت با لشکریان خود که حدود یکصد و بیست هزار نفر پیاده و پانزده هزار نفر سواره بودند به شهر کرمان وارد شد و فرمان داد که مدت یک هفته لشکریان وی در این شهر استراحت کنند و به جشن و سرور بپردازند و از این مطلب معلوم می‌شود که شهر کرمان در آن عصر تا چه حد وسیع، آباد و پر نعمت بوده که توانسته این همه لشکر را به خود راه دهد و آذوقه آنها را فراهم سازد". می‌گویند اسکندر که نگران آیندهٔ ممالک خویش و احتمال خیزش ایرانیان بود، ایرانشهر را به‌میان حاکمان محلی (ملوک‌الطوایف) تقسیم کرد و بدین‌ترتیب در میان ایرانیان بذر نفاق پاشید و از قدرت یافتن هریک از فرمانروایان جلوگیری کرد. پس ما شروع تقسیمات ملوک الطوایفی رو از زمان اسکندر مقدونی داشتیم.

ساسانیان: به نظر می‌رسه اردشیر یکم ساسانی (اردشیر بابکان) که سر سلسله و پادشاه اول ساسانیان بود (و پیشتر حاکم عمدتاً فارس و کرمان بود) بیشترین تاثیر را در این دوره داشته که متعاقبا توضیح خواهم داد. در دوره ساسانیان فرمانروای کرمان، عنوان شاه داشت و به کرمانشاه (شاه کرمان) معروف بوده است. دراین دوره "سیرجان" مهمترین ناحیه و مرکز کرمان محسوب می‌شد. پس در زمان ساسانیان، کرمان هم از ممالک بسیار آباد بوده است.

حمله اعراب به ایران: در دوره اسلامی و با هجوم یعقوب لیث، کرمان هم به تصرف سلسله صفاریان در آمد. وقتی که یعقوب به کرمان آمد، اهل جیرفت شورش کردند. یعقوب به آنجا حمله کرد و شورشیان جیرفت را سرکوب نمود. تا سال ۲۸۷، حاکمان صفاری بر کرمان تسلط داشتند. در این سال عمرو‌لیث‌صفار به وسیله امیر اسماعیل سامانی اسیر شد و کم‌کم حوزه حکومتی سامانیان به کرمان گسترش یافت. در سال ۳۱۰، ابو علی‌محمد‌بن الیاس بعد از آشفتگی حکومت سامانی کرمان را تسخیر کرد. در زمان حکومت آل الیاسین مرکزیت استان از سیرجان به کرمان منتقل می‌شود. نهایتا، دیلمیان به سوی کرمان حرکت کرده، سیرجان و بردسیر را تصرف نموده و گواشیر را محاصره می‌کنند. سرانجام "آل بویه" به مدت 8 سال بر این دیار حکمرانی می‌کنند تا سلاجقه تُرک به کرمان حمله کرده و آن شهر را فتح می‌کنند.

سلجوقیان: سلجوقیان کرمان یا "آل‌قاورد یا قاوردیان" شاخه‌ای از سلجوقیان بودند که از حدود قرن ۵ تا اواخر قرن ۶ هجری در بخش‌هایی از کرمان و مکران حکومت می‌کردند. در این دوران بود که برای نخستین بار حکومتی مستقل در کرمان تشکیل شد و این سرزمین از لحاظ اقتصادی، فرهنگی، علمی و ادبی به اوج قدرت خود رسید؛ و سرانجام این حکومت پس از ۱۵۰ سال، با ورود و یورش ملک دینار رهبر غزها، سقوط کرد. این حکومت نخستین حکومت محلی قدرتمند در منطقه کرمان و مکران بود که تونست علاوه بر ثبات ی و امنیتی، رونق اقتصادی در مناطق این ایالت به وجود بیاره. در این دوران بود که با رونق گرفتن بنادر هرمز و کیش، جاده ادویه رونق گرفت و این ایالت به عنوان شاهراه این جاده مهم اقتصادی تونست با شرایطی که ایجاد کرده، از ثروت سرشاری برخوردار بشه. در این زمان، با کوشش شاهانی مثل محمدشاه دوم مراکزی علمی و فرهنگی در ایالت کرمان بنا شد و با این اقدامات، کرمان که از مراکز اصلی علمی دور بود، خود مرکزی علمی در منطقه جنوب شرق فلات ایران شد. از اقدامات دیگر این سلسله در زمینه علمی می‌توان به حمایت از علما، تأسیس مدارس و تشویق اهل شعر و ادب و ساخت کتابخانه‌های عظیم و بزرگ اشاره کرد. این رونق علمی حتی تا عهد قراختاییان کرمان (در ز مان ایلخانیان)، در سده هفتم هجری، ادامه داشت. بعلاوه، در سایهٔ خاندان قاوردیان، کرمان و مکران در زمینه‌های کشاورزی، دامپروری و گسترش آبادانی و بازرگانی رشد کرد، که این خود منجر به بهبود شرایط اقتصادی در ادامه سبب بهبود شرایط اجتماعی شد.

غزها: غزها طائفه‌ای از ترکمنان مسلمان در شهرهای ماورالنهر بودند. غزها علیه مالیات سنگینی که حکومت سلجوقی از آن‌ها طلب می‌کرد دست به شورش زدند و سپاه بزرگ سلطان سنجر را شکست دادند و به تمام خراسان یورش بردند و به ظلم و جنایتی دست زدند که تا آن زمان کسی ندیده بود. این طایفه خرابی‌های زیادی به بار آوردند و در حالی که کرمان دچار قحطی بود به آنجا یورش بردند و حکومت سلجوقیان کرمان یا (آل قاورد) را از میان برداشتند. اصطلاح قاووت غزی یادگاراین قوم است.

ایلخانیان: با رسیدن چنگیزخان مغول به خراسان، "براق حاجب" به حکمرانی کرمان برگزیده شد و بطور رسمی سلسله "قراختائیان" رو در کرمان بنیان کرد. همزمان با تاسیس امپراتوری مغول، دو ایالت فارس و کرمان برای تجارت در خلیج فارس اهمیت پیدا کردند. با مرگ حاکم فارس و شورش‌هایی که در این منطقه بر ضد مغولان انجام شد توجه مغولان به‌سوی کرمان و حاکمان کرمان که در آن زمان "قراختائیان" بودند معطوف شد. این حاکمان روابط خود با مغولان رو بهبود دادند و همزمان نفوذ خود در منطقه خلیج فارس رو هم افزایش دادند. بنابراین اقتصاد هرمز و خلیج فارس در این عصر رونق گرفت. تا نهایتا قراختائیان بی‌کفایتی می‌کنند و حکومت بر کرمان هم مستقیماً به دست مغول‌ها میوفته. اتفاق مهم این دوره حکومت قراختائیان بود که مجموعاً 80 سال بر کرمان حکومت کردند و البته رونق تجاری و فرهنگی فراوانی هم در منطقه ایجاد کردند.

صفویه: یکی از بهترین روزگاران مردم کرمان، دوران پادشاهی شاه‌عباس صفوی و حکومت گنجعلی‌خان بر این دیار بوده است. قرار گرفتن بر سر راه‌های تجاری بندرعباس و هندوستان و توجه اروپاییان به محصولات تجاری با ارزش منطقه، کرمان رو مبدل به یکی از آبادترین شهرهای ایران در دوره صفویه کرده بود؛ از اقدامات گنجعلی‌خان بطور مبسوط در این اثر توضیح خواهم داد.

 

یورش افغان‌ها: در این دوره، محمود افغان دو بار به قصد تصرف اصفهان به کرمان لشکرکشی کرد. اولین بار با لشکر یازده هزار نفری به سمت غرب حرکت کرد و وانمود کرد که قصد سرکوب افغانی‌های داخلی رو داره و قراره به هرات بره. اما وقتی به سیستان رسید به سمت بم و سپس به کرمان رفت. حاکم کرمان در اون زمان فردی از خاندان سیستانی بود که چون کرمان رو در حد لشکر افغان‌ها ندید، وحشت‌زده کرمان رو ترک کرد و کرمان بدون هیچ مقاومتی تقدیم افغان‌ها شد. میرزامحمدخلیل مرعشی در کتاب "مجمه التواریخ" اینطور نوشته:

مردم شهر کرمان به خاطر آنکه سال‌ها به رفاه و امنیت گذرانیده بودند و خوف و بیمی از لشکر بیگانه نداشتند و کرمان هم قلعه و حصاری نداشت، کدخدایان و بزرگان شهر به همراه داروغه و . به استقبال محمود افغان رفتند و محمود وارد شهر کرمان شد. از طرفی زرتشتیان و اهل تسنّن که از تعصبات مذهبی صفویه به ستوه آمده بودند، در تسخیر شهر به افغان‌ها کمک کردند.

اما محمود افغان که مدت 9 ماه در کرمان بود و در این مدت بسیار بی‌رحمی و قساوت نمود. شاهدان هلندی در این‌باره نوشته‌اند" شهر کرمان خالی از زندگی شده گویی جانداری اعم از انسان و حیوان در آن نیست. بازارها از جنازه‌های آدمیان و لاشه‌های جانوران انباشته و کاروانسراها و بیشتر خانه‌ها و بازارها ویران شده و به آتش کشیده شده‌اند.

در خصوص بازگشت محمودافغان به قندهار نظرات بسیاری هست. گروهی از مورخان معتقدند یکی از سرداران ایرانی شورش می‌کنه و پیروز می‌شه، گروهی دیگر نوشته‌اند که شورش داخلی در قندهار انجام می‌شه و محمودخان از ترس از دست دادن حکومتش در افغانستان برای سرکوب شورش به قندهار برمی‌گرده.

بعد از دو سال با لشکر مجهزتری به کرمان برمی‌گرده. کرمانی‌ها که ایندفعه قلعه و حصاری در اطراف شهر ایجاد کرده بودند مقاومت می‌کنند. اما محمود افغان کرمان رو محاصره می‌کنه و بعد از مدتی مردم توان مقاومت رو از دست می‌دن و امان می‌گیرند و بنابراین شهر دوباره تسلیم افغان‌ها می‌شه. محمود افغان بعد از کرمان بلافاصله به اصفهان –پایتخت صفویه- حمله می‌کنه و نهایتا صفویه سقوط کرده، افغان‌ها بر ایران مسلط می‌شن و حدود سی سال بر دیار ما حکومت می‌کنند.

افشاریه: به قرن دوازدهم رسیدیم. در این زمان، اصفهان پایتخت افغان‌ها و مناطق مرکزی در چنگ اونها بود. روسیه از شمال تا سواحل گیلان پیشروی کرده بود و غرب و شمال‌غرب ایران هم دست عثمانی‌ها بود. ازبک‌ها و دسته دیگری از افغان‌ها هم از خراسان به ایران دست‌درازی کرده بودند. عرب‌ها مدعیه جنوب و بحرین و سایر جزایر جنوبی بودند و قبایلی هم در داخل کشور ادعای استقلال کرده بودند. خلاصه که از هر دری سخنی بود.

نادر ظهور کرد و ابتدا روس‌ها و بعد افغان‌ها رو از ایران خارج کرد و در تعقیب اشرف افغان‌ تا هندوستان رفت و دهلی رو تصرف کرد. گفته می‌شه بعد از فتح دهلی حدود 800 افغانی رو در بازار دهلی به دار آویخت و البته در جنگ با هندوستان، هندی‌های زیادی کشته شدند. استراتژی‌های نظامی نادر در این جنگ شهرت داره چرا که با وجود کم بودن تعداد سپاهیانش تونست تاکتیک‌هایی رو استفاده کنه که در جنگ پیروز بشه. نهایتاً شاه هندوستان از نادر امان می‌گیره و کلید خزانه سلطنتی رو تحویل می‌ده و نادر هم تاج شاهی رو به شاه هندوستان می‌بخشه اما جواهراتی مثل کوه نور، دریای نور و تخت طاووس و غنائم بسیار زیادی که ده برابر از درامد سالانه شاهان صفوی بیشتر بوده رو با خودش به ایران میاره. بعد روس‌ها و ازبک‌ها رو خارج می‌کنه و نهایتا طی چندین سال جنگ و کشمکش با عثمانی‌ها آذربایجان و گرجستان رو پس گرفت. نادرشاه پایتخت رو به مشهد منتقل می‌کنه.

سرانجام، نادر که در اوج قدرت بوده به پسرش که در سلحشوری دست کمی از خودش نداشته مشکوک می‌شه و به رسم دیرین دربار ایرانی، برای جلوگیری از به قدرت رسیدن شاهزاده، چشمان پسرش رو کور می‌کنه. بعد از این اتفاق، رفتار نادر دستخوش تغییر می‌شه و سختگیری‌ها شروع می‌شه و اینطور نقل شده که در پنج سال آخر سلطنت نادری ظلم بسیاری بر ایران روا می‌شه.

اما جدای از تمام دلیری‌ها و جنگاوری‌های نادر، داستان در کرمان طور دیگری بود. نادر در آخرین سفر عمر خودش از راه نی‌ریز و سیرجان به کرمان می‌ره. قبل از سفر دستور داده بود تعدادی از کدخدایان شیراز در کرمان به دستبوسی رفته و درباره عدم پرداخت مالیات‌ها توضیح بدن که البته در این باره بسیار هم عصبانی بوده. توضیحات حدود ده نفر از حاکمین شیراز مورد قبول نادرشاه واقع نمیشه و دستور میده چشم همگان رو کور می‌کنند. اما از گناه بقیه شیرازی‌ها نمیگذره و دستور میده اول چشم همه اون‌ها رو کور می‌کنند و بعد اونقدر شکنجه می‌کنند که همه افراد که حدود 60-70 نفر بودند کشته میشن. نهایتاً همه جنازه‌ها رو به میدون شهر میبرن و به دستور نادشاه با سرهای مردگان دوتا مناره در کرمان می‎سازند. از بخت بد کرمانی‌ها که میزبان ماجرا بودند، برای اینکه ارتفاع مناره‌ها به اندازه‌ای که مدنظر نادرشاه بوده برسه، ماموران مجبور می‌شن تعداد زیادی از کرمانی‌ها رو قتل‌عام کنند. بعضی مورخان معتقدند این تعداد بالغ بر ششصد نفر بوده است. امروزه در کرمان محله "پامنار" نشان و یادگار همین فاجعه است.

اما متاسفانه بعد از عظیمت نادرشاه به خراسان هم مردم کرمان باید حتما مالیات‌ها رو پرداخت می‌کردند و اینطور نقل شده که برخی از اهالی مجبور بودند برای تامین عوارض، ن و فرزندان خود رو به سربازان تاتاری که در اردوی نادری بودند بفروشند. تا اینکه نهایتاً خبر قتل نادر به کرمانیان می‌رسه و بعضی موفق میشن بخشی از مایملک از دست داده رو پس بگیرند. نادرشاه در خراسان به قتل می‌رسه و حکومت سیزده ساله افشاریه تموم می‌شه.

زندیه: از تاریخ زندیه مفصّل در سفرنامه شیراز می‌گم. اما آنچه که از دوران زندیه به کرمان مرتبطه به آخرین شاه زند یعنی لطفعلی‌خان مربوط می‌شه. داستان از این قراره که بعد از کریم‌خان زند، حدود ده سال طول کشید تا تخت سلطنت به "لطفعلی‌خان" رسید. در طول این مدت قبایل زیادی در ایران شورش کرده و ادعای حکومت کرده بودند که آقامحمدخان قاجار قوی‌تر از بقیه پیش رفته بود. زندیه پایتخت رو به شیراز انتقال داده بود. نهایتا با حمله آقامحمدخان، شیراز سقوط می‌کنه و لطفعلی‌خان به کرمان می‌ره. شهر کرمان حصار و برج و بارو داشته و بعلاوه از لحاظ اقتصادی در وضع مطلوبی بوده. در قدیم ابریشم، مس و پشم از صنایع مرغوب کرمان بود که به خارج از ایران صادر می‌شد. شهر کرمان از دیرباز صنعت ضرب سکه رو داشته و در این شهر سکه با چهره شاهان ضرب می‌شد. بنابراین فضا برای لطفعلی‌خان زند مهیا بود و درحالیکه آقامحمدخان قاجار شهر تهران رو بعنوان پایتخت اعلام کرده بود، لطفعلی‌خان شهر کرمان رو بعنوان پایتخت ایران اعلام کرد و به نامش سکه ضرب شد. (نوروز سال 1173)

قاجار: بعد از نوروز آقامحمدخان بلافاصله به کرمان لشکر کشید و لطفعلی‌خان هم مشغول تجهیز شهر و لشکریان شد. حصارهای شهر کرمان رو محکم‌تر کردند و آذوقه انبار و ذخیره کردند. سپاه قاجار که به سمت کرمان می‌تاخت بین راه، قلعه شهربابک و سیرجان رو تصرف کرد و هواداران لطفعلی‌خان رو از دم تیغ گذروند تا به قلعه شهر کرمان رسید و شهر رو محاصره کرد و راه آذوقه رو به شهر بست و قنات‌ها رو کور کرد تا فشار تشنگی و گرسنگی مدافعان رو از پا دربیاره.

فصل‌ها فصل زمستان شد و خواجه تاجدار از مقاومت کرمانیان بسیار آشفته بود. مهمتر اینکه سکه‌های کرمان به دست خواجه رسید و تصویر ضرب شده لطفعلی‌خان بیش از پیش عصبیش کرده بود. بنابراین از عصبانیت دستورهایی می‌داد. مثلا دستور داد پسر خردسال آقامحمدخان رو مقطوع‌النسل کردند و بعد دستور داد تمامی بزرگان کرمانی که در تهران اسیر بودند اعدام شوند.

لطفعلی‌خان امیدوار بود با سرد شدن هوا سپاه قاجار از رو بره. اما سپاهیان با چوب و خشت برای خودشون خانه ساخته بودند و از اطراف کرمان آذوقه تهیه می‌کردند و خلاصه قصد رفتن نداشتند. نهایتا قحطی کرمان رو فرامی‌گیره و انبارها خالی از آذوقه می‌شه. باستانی پاریزی درباره وضعیت قحطی اینطور نوشته:

قحط پدید آمد و مرض جوع شیوع یافت و به حدی قحط قوت شد که جمیع انبارها بی‌دانه شد و از گوشت و نان خشک تکه‌ای نماند یک مرغ بهای سیمرغ داشت…»

انبارهای حکومتی باز شدند و در دو مرحله ۱۰ هزار نفر از افراد پیر و ناتوان و مردم عادی را از شهر به ترفندی خارج کردند اما این تدابیر هم مؤثر نیفتاد.

آتش قحط و غلا در شهر بالا گرفت. مردم با پوست و پشگل گوسفند تغذیه می‌کردند و برخی به اسه خرما و تراشه نجاری سد جوع می‌نمودند. کاهگل بیشتر خانه‌ها را تراشیده و شسته برای علیق اسبان سپاهیان بردند. سگ‌ها و گربه‌ها را خوردند.»

با بالاگرفتن فشار و سختی اختلافات داخلی رنگ گرفت و نیروهای لطفعلی‌خان به جان هم افتادند. برخی معتقد بودند راه نجات در سازش با دشمن است و برخی دیگر بر ادامه مقاومت اصرار می‌کردند. تا اینکه در ابتدا گروهی از تفنگچی‌ها خیانت کردند و دروازه‌ها رو بر دشمن گشودند که نیروهای لطفعلی‌خان به سرعت اقدام کردند و قلعه رو بازپس گرفتند. اما چند روز بعد خیانت دیگری رقم خورد و مقاومت شکست خورد و قلعه سقوط کرد. لطفعلی‌خان و گروهی از یارانش شبانه به سمت بم حرکت می‌کنند که ماجرای کامل رو در قسمت ارگ بم تعریف می‌کنم.

روز بعد که خبر فرار به آقامحمدخان رسید بسیار عصبانی شد و دستور داد تمام مردان شهر را کور کنند و بدین ترتیب نقل شده که اکثریت دستگی شده و بیست هزار جفت چشم کور شدند و همانطور که از پیش به سربازان م وعده داده شده بود هرکسی که می‌خواستند را کشتند و یدند و شکنجه کردند و به هرکس که دوست داشتند کردند و بدین ترتیب جنایتی در کرمان رقم زده شد که روی حمله مغول و هلاکوخان سفید شد.

سپاه قاجار پس از مدتی به شیراز حرکت کرد. بسیاری از کرمانی‌ها تبعید شدند و مردم عادی هم به استان‌های اطراف از جمله شیراز و یزد و اصفهان مهاجرت کردند.

یک سیاح انگلیسی که ۱۶ سال بعد، از کرمان دیدار کرده بود، هنوز شهر را جنگ زده و کم جمعیت و نیمه ویران دیده بود: مجموعاً به نظر می‌رسد با وجود بیرحمی فراوان و سختگیری آقامحمدخان در حق مردم کرمان و فجایع و جنایت‌های بسیار سپاه او، روایات مشهوری چون کور کردن همه مردان و قتل عام مردم واقعیت نداشته باشد بلکه به خاطر تعداد زیاد و غیرمعمول افراد کشته و کور شده این‌طور شهرت یافته باشد. در عین حال می‌دانیم که برخلاف بعضی روایات شهر ویران و خالی از سکنه نشد و حصار شهر را مانند شیراز تخریب نکردند و حتی باقیمانده این حصار و دروازه‌هایش تا اوایل قرن جاری باقی بوده است.با این همه کرمان زخم واقعه آقامحمدخانی را تا سال‌های سال بر تن داشته است و امروزه نیز شاید نام کرمان بیش از هرچیز این صفحه از تاریخ را به یاد بیاورد.

 

 

 

 

 

 

قبل از اینکه برم سر اصل مطلب چند تا کتاب معرفی می‌کنم که خوندنش بسیار لذتبخشه:

 

  • تاریخ کرمان: احمدعلی خان وزیری، محمدابراهیم باستانی پاریزی، انتشارات نشر علم

  • جغرافیای مملکت کرمان، احمدعلی خان وزیری، محمدابراهیم باستانی پاریزی (قابل دانلود)

  • گنجعلی‌خان: محمدابراهیم باستانی پاریزی (مصحح)، انتشارات نشر علم

  • سلجوقیان و غز در کرمان: احمدبن حامد افضل الدین کرمانی، محمدابراهیم باستانی پاریزی (مصحح)

  • از پاریز تا پاریس، محمد ابراهیم باستانی پاریزی

  • تاریخ شاهی قراخطائیان کرمان، محمد ابراهیم باستانی پاریزی

  • پیغمبر ان، محمد ابراهیم باستانی پاریزی، انتشارات نشر علم

 

 

 

معرفی معماری باغ ایرانی (Persian garden)

سفرنامه کرمان، بخش هفتم (آتشکده *آدریان* زرتشتیان کرمان، موزه مردم شناسی - 1)

سفرنامه کرمان، بخش ششم (گنبد جبلیه: موزه سنگ)

کرمان ,رو ,شهر ,هم ,بودند ,حکومت ,در این ,به کرمان ,و به ,شهر کرمان ,کرد و ,محمد ابراهیم باستانی ,محمدابراهیم باستانی پاریزی ,باستانی پاریزی، انتشارات ,وزیری، محمدابراهیم باستانی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها